وبلاگ روانشناسی من

وبلاگ اختصاصی روانشناسی دین

وبلاگ روانشناسی من

وبلاگ اختصاصی روانشناسی دین

تهران – ایرنا - روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.

به گزارش گروه اندیشه خبرگزاری ایرنا، بنابر تعریفی عام هدف روانشناسی، شناختن مردم است و روانشناسان می کوشند با بررسی انگیزش ، شناخت و رفتار انسانی به این هدف دست یابند. در تقسیم بندی انجمن روانشناسی آمریکا از مجموع50 شاخه ی تخصصی در این علم که شامل تخصص های مختلفی مانند روانشناسی بالینی و اجتماعی و بسیاری انواع دیگر است، شاخه سی و ششم این تخصص ها مربوط به روانشناسی دین است که به بررسی انگیزه های مذهبی ، شناخت مذهبی و رفتار مذهبی و نقش دین در مراحل مختلف زندگی انسان می پردازد. بر اساس تحقیقات این گروه می توان اظهار داشت که تقریباً تمام جنبه های زندگی به نوعی با دین و معانی دین ارتباط دارند. بنابراین دین جنبه ای کارکردی دارد و بایستی دید که ایمان شخص از چه راه هایی بر جهان او تأثیر می گذارد.

هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم.

مفهوم روانشناسی دین آن گونه که امروز از آن برداشت می شود از حدود قرن نوزدهم اروپا و با پیدایش رشته ی ادیان تطبیقی به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفت. البته دو رشته ی نوظهور دیگر در حوزه ی پزشکی در آن زمان نیز در رشد و اهمیت شاخه ی روانشناسی دین مؤثر واقع شدند. آن دو رشته عبارت بودند از روانشناسی اعماق ( Depth Psychology) که از دیدگاهی غربی به عنوان نخستین روش پژوهش نظام مند در باب ضمیر ناخودآگاه برای درمان بیماری های روانی بکار گرفته شد و دیگری فیزیولوژی روانشناختی ( Psychophysiology ) که از فیزیولوزی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ی ادراک ، با سنجش و آزمایشگری عینی ، انشعاب یافت. البته بر کسی پوشیده نیست مطالعه در باب ابعاد مختلف روح و اهمیتش در تعادل شخصیت انسان و نیز بکار گیری روش های دینی برای درمان نابسامانیهای روحی از قرن ها قبل در مباحث فلسفی ادیان مختلف در شرق و غرب عالم مطرح شده بودند. به عنوان مثال اندیشمندان و فلاسفه ی مسلمان از جمله ملاصدرا درباره ی 'علم النفس' یا همان شناخت روان نظریه ها و نکات بدیعی را ارائه نموده اند. ایشان رابطه ی نفس با بدن را شبیه به رابطه ی هر شکل فیزیکی عادی با ماده آن قلمداد نمی کردند و معتقد بودند ادغام همه ی شکل های فیزیکی با ماده ی خود به صورت ترکیب دو عنصر مجزا از هم نیست بلکه این عناصر کاملا در یکدیگرذوب می شوند و در هم می آمیزند تا اتحاد کاملی تشکیل دهند.

نفس، در تضاد با اشکال مادی خالص، به واسطه بعضی شکل ها یا قوّه های پست تر، در ماده ی خود تأثیر می گذارد و آن را هدایت می کند. ملاصدرا در این باب می گوید : ' نفس کمال جسم مادی است'.

از نخستین افرادی که اثری مستقل تحت عنوان 'روانشناسی دین' منتشر کرد استارباک (1899م) بود . نظریات او در این کتاب اگر چه بر پایه ی تحقیق از طریق پرسشنامه های متعدد و تحلیل و تفسیر آنها تهیه شده بود و با مخالفت برخی محافل دینی مسیحی مواجه شده بود اما در هر حال او در این اثر اعلام کرده بود که 'دین یک راز است و علم هرگز همه ی ابعاد آن را نخواهد شناخت'.

همین رهیافت را ویلیام جیمز که پیشتر نیز به اثر مشهور و تأثیر گذار او ' تنوع تجربه ی دینی' اشاره شد در سخنرانی های گیفورد که بالاترین گردهمایی فکری دانشمندان در غرب است اذعان داشت که ' دین ، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات انسان است .' رهیافت جیمز بیشتر بالینی و کمتر تجربی بود.

در ادامه ی گسترش پژوهش ها و تحلیل هایی که در خصوص روانشناسی دین مطرح شدند افرادی مانند زیگموند فروید (1856- 1932م) که رهیافتی کاملاً خصمانه و مغایر با رویکردی که وجه ربّانی دین و تأثیرات آن بر روح و روان آدمی دارد ، ظهور کردند. نظریات فروید در باب دین که برای دوره ای از

که از شهرت برخوردار شده بود با ظهور برخی شاگردانش مانند کارل گوستاو یونگ (1887- 1961م) که از مکتب او جدا شدند و روش روانشناختی مستقلی را پیش گرفتند مورد نقد و چالش فراوان واقع گشت و در بسیاری از موارد مردود اعلام شدند . هر چند شایان توجه است که تعلّق خاطر یونگ به دین ، اسطوره و سنن باطنی و نمادین نبود که او را از فروید جدا کرد بلکه ارزیابی مثبتش از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحوی ژرف تر و جامع تر از استادش بود. در بین اندیشمندان مسلمان و حتی برخی روحانیون دیگر ادیان ، آراء یونگ نیز به دلیل تعارضات با اهداف و آرمان های دین مورد تأیید واقع نشده است.

در ادامه ی مطالعات روانشناسی دین یکی از مباحثی که مورد توجه واقع شد در خصوص تکامل تصویر خدا در ذهن آدمی بود. لذا روانشناسانی مانند ژان پیاژه ( 1886-1980 م) پژوهش های مهمّی را در باب دین در نظر کودکان انجام دادند . البته آغاز گر این پژوهش ها در غرب هانری کلاویه و در حدود سال 1931 میلادی بود.

یکی از پژوهش های جدّی و گسترده ای که در این موضوع انجام شد در حدود دهه ی 1970 میلادی و توسط الکایند بود که رشد آرای مذهبی در کودکان را متناظر با مراحل شناختی ایشان نشان داد. الکایند در سه بررسی جداگانه یک سلسله سؤالات را به ترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویّت و آرای مذهبی چه درکی دارند. مثلاً او در یک بررسی سؤالاتی از قبیل: 'تو مسیحی هستی؟' ، 'چرا؟' و یا سؤالاتی از قبیل 'دعا چیست؟' و ' دعاها به کجا می روند؟' را از کودکان پرسید.

الکایند و همکارانش دریافتند که در هر سه گروه میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سنّ آنهاست و رشد آرای مذهبی تا حدّی متناظر با مراحل شناختی کودکان است . مراحل رشد شناختی که پیشتر پیاژه ( روانشناس سوئیسی ) آن را مطرح کرده بود . به این معنی که کودکان هر چه بزرگتر می شوند قادر به تفکر مذهبی انتزاعی تری هستند .

به عنوان مثال فروید تصویر خدا را در چهره ی پدر می دید و آن را نوعی فرافکنی پدر واقعی شخص به منظور رفع عقده ی ادیپ محسوب می کرد. البته رویکرد فروید کاملاً مخالف با رویکردی بود که مردم مذهبی اتخاذ می کنند. یونگ نیز اگر چه ' کهن الگوها' را در میزان ابعاد مفاهیمی که از خدا وجود دارند ، سهیم می دانست اما به هر حال او نیز به پیوند استوار بین نحوه ی تلقی کودکان از پدر واقعی شان و تصور آنان از خدا اذعان داشت.

از دید بسیاری از روانشناسان و تحلیل گران رفتاری، رفتارهای پدر و مادر تأثیر بسزایی در تلقی کودکان و نوجوانان از خدا دارد. به عنوان مثال نتایج یکی از پژوهش ها در این زمینه نشان می داد که افراد مایلند خدا را به صورت عشق مادری درک کنند و نه به صورت اقتدار پدری.

فنون فرزند داری تا حد زیادی با دین پیوند خورده است ' نان سی. زد ' معتقد بود که برخی از پدر و مادرها تصویر خدای عذاب دهنده را بکار می گیرند تا رفتار فرزندان خود را مهار کنند. در واقع پدر و مادرهای فاقد قدرت به نوعی ' ائتلاف با خدا' روی می آورند تا در فرمان بردار کردن فرزندان موفق شوند؛ که این امر پیامدهای منفی ای را در پی دارد و باعث می شود که کودکان به خاطر مشکلات همواره خود را سرزنش کنند و احساس کنند که باید فرمان بردار باشند.

دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند.

اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است.

در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است .

منابع :



1: روانشناسی دین ، دیوید ام. وولف ، ترجمه ی محمد دهقانی ، انتشارات رشد ، 1391

2:Eight Theories of Religions, Pals, Daniel. Second Edition. Oxford University Press, 2006

3: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، اسپیلکا و دیگران ، ترجمه ی محمد دهقانی، انتشارات رشد 1391

4: ماهنامه ی اطلاعات حکمت و معرفت ، سال هفتم ، شماره ی 88 (فلسفه ی روانشناسی)

5: وبسایت انجمن روانشناسی آمریکا American Psychological Association

6 : دین پژوهی ، جلد اول ، میرچا الیاده ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران، 1375

7: علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی ، ترجمه ی مهدی گنجی ، انتشارات ساوالان ، 1391

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۱۷:۴۹
یاسمین سادات حسینی

نویسنده کتاب «درآمدی بر روانشناسی دین» افزود: برخی از دین‌داران این تصور را دارند که روانشناسی آمده که جایگاه دین را در راهنمایی و مشاوره انسان‌ها را بگیرد. در اصحاب کلیسا در چند دهه این نگاه خیلی رایج بود. از طرفی هم برخی روانشناسان تصور می‌کنند که دین با روانشناسی تضاد دارد در صورتی که واقعیت این نیست. اگر با نگاهی عالمانه به تعریف دین و تعریف روانشناسی نگاه کنیم می‌بینیم که با هم مخالفتی ندارند. دو چارچوب متفاوت دارند اما در جاهایی هم‌پوشانی هم دارند. روانشناسانی مثل یونگ، ویلیام جیمز، پارگامنت و کوینگ معتقدند که دین هم جایگاه خودش را در زندگی انسان دارد و باید آن را به رسمیت بشناسیم.

مجری برنامه در ادامه پرسید: وقتی می‌گوئیم روانشناسی دین، گویا دین دارد برای روانشناسی موضوع می‌شود و ممکن است برای دین‌دار این موضوع کمی گران بیاید که جایگاه دین کوچک شده است.

آذربایجانی پاسخ داد: معادل انگلیسی این تعبیر چنین دیدگاهی را ایجاد نمی‌کند چون در Psychology of Religion دین مضاف‌الیه است. در فارسی هم در واقع مضاف‌الیه است و جایگاه مضاف‌الیه موجب کوچک‌انگاری نمی‌شود. آیا وقتی می‌گوئیم روانشناسی خانواده یا روانشناسی مدرسه، باعث کوچک شدن خانواده یا مدرسه می‌شود؟ اگر بخواهیم دقیق‌تر ترجمه کنیم باید بگوییم روانشناسی دین‌داری؛ Religion در اینجا به معنای احوالات، رفتارها و مناسک دین‌داران است. روان شناسی دین می‌گوید من به آن چیزی که در کتب مقدس است کاری ندارم بلکه وقتی می‌آید در رفتارها و باورهای انسان‌ها قرار می‌گیرد موضوع مطالعه من می‌شود. این دیگر جنبه انسانی دارد و مقدس نیست.

استاد پژوهشگاه حوزه و دانشگاه اضافه کرد: روانشناسی اساساً دانشی است که مربوط به انسان است و نه مربوط به الهیات و تئولوژی. بخشی از حالات و مسائل انسان‌ها رفتارهای دینی انسان‌هاست. در بخش‌های اول این کتاب به تاریخچه روانشناسی دین پرداخته‌ایم و در فصل‌های بعد به سنجش دین‌داری، پیامدها، آثار و فواید دین‌داری و … پرداختیم. چون این کتاب برای یک ترم درسی است مقداری خلاصه شده است و به این معنا نیست که بحث روانشناسی دین محدود به همین نکات است.

وی سپس گفت: قبل از فروید، بعضی دیگر هم در این باره صحبت کرده‌اند. ویلیام جیمز را هم در این زمینه نباید فراموش کنیم. اصل بحث فروید این است که می‌گوید رفتارهای دین‌دارانه، شبیه رفتارهای وسواسی است. همان‌طور که در رفتارهای یک فرد وسواسی یک نظم و وسواسی وجود دارد در اینجا هم همین‌طور است که ریشه آن اضطراب درونی آن فرد است. معتقد است احساس گناهی که در درون انسان‌ها هست این اضطراب را ایجاد می‌کند.

آذربایجانی خاطرنشان کرد: پاسخ‌های متعددی به فروید داده شد. مثل یونگ که از دوستان نزدیک فروید است. با اولین نقدی که به فروید می‌کند فروید دوستی خود با او را به هم می‌زند. فروید معتقد بود که زیربنای دین و تمامی فعالیت‌های انسان غریزه جنسی است. یونگ گفت من تاجرهای بسیاری را می‌شناسم که آن‌قدر غرق در تجارت خود هستند که رفتارهای‌شان از غریزه جنسی نشئت نمی‌گیرد. جان مک کواری هم در کتاب «تفکر دینی در قرن بیستم» نقدهای جدی به فروید وارد می‌کند. می‌گوید زیربنای دانشی به نام نجوم خرافات بوده است اما کم‌کم از آن دانشی شکل می‌گیرد. پس خاستگاه اولیه موجب ابطال آن معرفت یا پاسخی که انسان‌ها به آن می‌دهند نمی‌شود.

وی افزود: یک کشیشی هم در کتاب «پندار آینده» می‌گوید فروید نتوانسته معانی بلند گرایشات معنوی انسان‌ها را درک کند. این کتاب را در مقابل یکی از کتاب‌های فروید نوشته است. می‌گوید دین موجب توسعه هنر و … در انسان‌ها می‌شود و بر خلاف فروید که می‌گفت دین در آینده نابود می‌شود دین باقی خواهد ماند و امروز می‌بینیم که همین‌طور است. از نیمه دوم قرن بیستم می‌بینیم که گرایش به دین فزاینده شده و تحقیقات در حوزه دین گسترش پیدا کرده است.

آذربایجانی همچنین گفت: برخی نگاه کارکردگرایانه به دین دارند اما این کافی نیست. نگاه عصب‌شناسانه به دین هم وجود دارد که این تقلیل‌گرایی است. ویلیام جیمز در موضوعات مختلف این تقلیل‌گرایی را نقد می‌کند. اگر این فروکاست را بپذیریم انسان را از انسانیت خود جدا کرده‌ایم. نگاه فلسفی و معرفت‌شناسانه هم وجود دارد که در کلام جدید بررسی می‌شود. با نگاه فلسفی واقعیت داشتن خدا و پیامبر را مورد توجه قرار می‌دهند و به دنبال برهان‌هایی هستند که این نگاه نشان می‌دهد غیر از کارکرد دین، آیا واقعیت دارد یا خیر.

وی سپس اظهار داشت: تنوع فصولی که در این کتاب می‌بینید مسائل و موضوعاتی است که در قلمرو دانشی به نام روانشناسی دین وجود دارد. یکی از این موضوعات سنجش دین‌داری است. مثلاً شما علاقه‌مند هستید که فرزند شما از لحاظ دین‌داری و معرفت ارتقا پیدا کند. او را در مدرسه‌ای می‌گذارید که از لحاظ معنوی خوب باشد، اما نیاز به سنجش دارید که آیا دین‌داری او بالا رفته یا خیر؟ ابزارهایی در روانشناسی وجود دارد که همان‌طور که هوش یا … را می‌سنجیم این موضوع را هم مورد سنجش قرار می‌دهد. یا در صداوسیما برخی از برنامه‌ها با هدف ارتقای دین‌داری مردم است. ابزاری نیاز داریم که وضعیت دین‌داری مخاطبان برنامه را سنجش کنیم.

آذربایجانی ادامه داد: موضوع دیگر این است که آیا دین موجب افزایش سلامت انسان می‌شود یا کاهش آن؟ در روانشناسی دیدگاه‌های مختلف در این زمینه وجود دارد، اما نیاز به سنجش دارد. همچنین آیا دین باعث افزایش خشونت است؟ خشونتی که در برخی دین‌داران مشاهده می‌کنیم آیا از ذات دین‌داری بر می‌خیزد یا مربوط به خوانش ما از دین‌داری یا سوءاستفاده سیاست‌مداران از دین است؟ سوال دیگر این است که دین‌داری مساوی ایمان است و تک‌بعدی است یا دارای ابعاد است؟ نسبت دین و معنویت را هم برخی بحث کرده‌اند. به نظر می‌رسد نسبت این دو عام و خاص من وجه است. یعنی افرادی داریم که دین دارند اما به تجربیات معنوی توجه ندارند و افراد معنوی هم داریم که به دین توجه ندارند. افرادی هم هستند که هم به دین و هم به معنویت توجه دارند.

وی همچنین عنوان کرد: تعریف برخی از معنویت، جستجوی امر قدسی است. برخی امر قدسی را همان خداوند می‌دانند اما ادیان شرقی این نگاه را ندارند. امر قدسی از اول برای انسان‌ها وجود دارد و شیفتگی به آن فراتر از مسائل عادی است. این می‌شود که انسان به سراغ آن می‌رود. روانشناسی دین به این مسائل می‌پردازد که چرا انسان‌ها به سمت دین می‌روند؟ چه آسیب‌هایی در این میان وجود دارد؟ فرایند آن چیست؟ سنجش آن چگونه است؟

مجری برنامه در پایان این پرسش را مطرح کرد که آیا کتابی در دست انجام دارید؟ آذربایجانی در پاسخ گفت: کار بعدی که در دست انجام دارم به موضوع سلامت و معنویت اختصاص دارد.

در آیتم کتابدار برنامه سیامک محبوب، کتابدار و پژوهشگر، تجربه‌های خود در زمینه کتاب خواندن و این‌که چه بخوانیم و چطور بخوانیم را بیان کرد.

منابع:

خبرگزاری ایرنا،خبرگزاری مهر،

فصل دوم «چراغ مطالعه» که به کتب روانشناسی می‌پردازد، با تهیه‌کنندگی مرتضی روحانی و یاسر غفاری و با سردبیری مجتبی طالقانی، در گروه فرهنگ و اندیشه شبکه ۴ تولید شده است و شنبه‌ها ساعت ۲۱ پخش می‌شود. بازپخش این برنامه نیز یکشنبه‌ها ساعت ۱۷ و جمعه‌ها ساعت ۹ خواهد بود.

کد خبر 4971894

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۲۰:۵۱
یاسمین سادات حسینی

.برای شروع در بخش اول لطفا بفرمایید تاریخ پیدایش این شاخه از 
روانشناسی به چه زمان و مکانی باز می گردد و بنیان گذاران آن چه 
کسانی بودند؟
ً روانشناسی دین رسما از اواخر قرن نوزدهم به کوشش کسانی چون 
استنلی هال، ویلیام جیمز، و زیگموند فروید آغاز شد. اما پیش از این ها 
هم در قرن نوزدهم بودند فالسفه و متألهانی چون ریچارد آلیئت، فردریش 
شالیرماخر و فرانسیس گالتون که مسائل مهمی را در حوزه روانشناسی و 
دین مطرح کردند و در واقع طالیه دار رشته روانشناسی دین بودند. امروز 
با نگاهی به گذشته می توانیم درمجموع سه جریان یا سنت اصلی برای 
این رشته قائل شویم: انگلیسی- آمریکایی، آلمانی، و فرانسوی. در سنت 
انگلیسی- آمریکایی بیشتر بر فرد و تأثیر دین بر روان او تأکید می شد. 
بعالوه این سنت بیش از آن که بر مشاهده و آزمایش استوار باشد بر تأمل 
و خوداندیشی تکیه داشت. لیکن در آلمان ویلهلم وونت سنت دیگری از 
روانشناسی دین را بنیاد نهاد که مبتنی بود بر مشاهده و مالحظه رفتار و عقاید 
ً دینی اقوام و گروه ها و نه لزوما افراد. در اتریش زیگموند فروید به تحلیل 
و تبیین دین از دیدگاه روانکاوانه پرداخت. اما سنت فرانسوی، که نمایندگان 
ْ آن در آغاز قرن بیستم پیر ژانه، تئودل ریبو، و تئودور فلورنوئا بودند، بیشتر 
به آسیب شناسی دین، یعنی بررسی تأثیرات منفی آن بر سالمت روان افراد، 
گرایش داشت. این البته در آغاز کار بود. بعد ها هر یک از این سه سنت 
دچار تحوالتی شدند و با پیشرفت روش های علمی و افزایش پژوهش 
های روانشناختی، اجتماعی و مردمشناختی به یکدیگر نزدیک شدند. امروز 
روانشناسان دین از انواع علوم انسانی و تجربی و نیز روش های این علوم در 
پژوهش های خود بهره می گیرند.
و چه شد که در آغاز قرن بیستم اکثر دانشمندان روانشناسی و شاخه 
های مرتبط با آن به دین و بررسی روانشناختی دین متمایل شدند و چرا 
ناگهان در ربع دوم قرن بیستم توجه به دین به خاموشی گرایید و باز چه 
شد که در میانه دهه 1950 دوباره دین مورد توجه قرار گرفت؟
در اوایل قرن بیستم، بویژه پس از وقوع جنگ جهانی اول و انقالب 
کمونیستی در روسیه، توجه روانشناسی به دین بیشتر جنبه انتقادآمیز و آسیب 
شناسانه داشت. روشنفکران وبه تبع آنها روانشناسان گمان می کردند که 
دین به جهل و تعصب بشر دامن می زند و او را به سوی خشونت ورزی 
و ویرانگری می کشاند و به این ترتیب موجب نابهنجاری در روان جمعی و 
فردی انسان می شود. جنگ دوم، که عامل اصلی آن رژیم نازی بود- رژیمی 
برآمده از دل فلسفه و نگرش مدرن اروپایی که دین را هم مثل سایر نهادهای 
کهن به هیچ می گرفت- نشان داد که مدرنیسم دین گریز و بلکه دین ستیز 
هم می تواند حتا بدتر از تعصب آمیزترین نگرش های دینی جهان و انسان را 
به آستانه نابودی بکشاند. این شد که بدبینی به دین در میان دانشمندان کاهش 
یافت و شمار بیشتری از روانشناسان اروپا و آمریکا را به همدلی با دین و 
دینورزان واداشت. روانشناسان انسان گرا و معناگرا حتا برخی از آموزه های 
دینی را به دیده تأیید نگریستند و آنها را برای بهبود وضع روانی بشر مفید 
دانستند. امروزه همین جریان در قالب روانشناسی مثبت نگر ادامه دارد و با 
اقبال زیادی هم در میان عامه مردم روبروست.

تا به امروز تعاریف متعدّدی از روانشناسی دین ارائه شده است. تعدّد تعاریف روانشناسی دین نشانگر تنوّع نظامهای روانشناختی دین و گوناگونی روی‌آوردها در این گستره است[1]. مجموعه‌ای از تعاریف روان‌شناختی که توسط روان‌شناسان غربی از دین ارائه شده‌ است، می‌تواند ما را در فهم چراییِ تنوع و اختلاف در تعریف روان‌شناسی دین یاری کند:

1- ویلیام جیمز(James/1842-1910): دین عبارت است از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگی‌ها، برای او روی می‌دهد به طوری که انسان از این مجموعه در می‌یابد که بین او و آن چیزی که آن را امر خدایی می‌نامد رابطه‌ای برقرار است.

2- یونگ(Jung/1875-1961): معنای دین متناسب با ریشه آن در زبان لاتین، عبارت است از تفکر از روی وجدان و با کمال توجه.

3- شلایرماخر(Schleiermacher/1768-1834): وی دین را با احساس و به طور جزئی با احساس وابستگی ربط می‌دهد.

4- ساموئل‌کینگ(King,G.): دین عبارت است از ایمان به قوای ماوراءالطبیعه و یا مرموزی که ناشی از احساس ترس و وحشت و پرستش است.

5- روپل(Ruppel,H.J): دین احساس وابستگی حیات انسان به یک روح اسرار‌آمیز است که خود را به او وابسته می‌داند و احساس اتحاد و یگانگی با او و جهان دارد، و از این احساس لذت می‌برد.

6- کواسن‌بام(Koesten Baum): دین تلاش انسان است تا برای حالت نا امیدانه محدودیت خودش کاری انجام دهد.

7- فروید(Fruied/1856-1939): دین کاوش انسان برای یافتن تسلی دهنده‌های آسمانی است تا او را در غلبه بر حوادث بیمناک زندگی کمک کند[2].

اگرچه از نگاه اسلام اغلب این تعاریف با مشکل اساسی و مبنایی روبرو است که این مقال در صدد نقد آنها نیست، اما با نگاهی گذرا به تعاریف فوق، می‌توان گستردگی روی‌کردها و زوایای دید روان‌شناسان به مقوله دین را دریافت. همین امر، ارائه تعریفی جامع و مانع از روان‌شناسی دین، که همه بر آن اجماع داشته باشند را با مشکل روبرو کرده است. با این وجود،کالینز(Colins,G.R.) معتقد است احتمالاً تعریفی بهتر از تعریف تاولس(Thouless,R.H.) وجود ندارد. به نظر تاولس، مطالعه روان‌شناختی درباره دین در صدد «درک رفتار دینی از طریق به کار بستن اصول روان‌شناختی‌ای است که از مطالعه رفتار غیر دینی به دست آمده‌اند». واژه روان‌شناسی اگرچه بر اساس مکاتب گوناگون روان‌شناختی متفاوت است، ولی تقریباً می‌توان تعریف زیر را مورد قبول دانست: «مطالعه علمی رفتار و فرایند‌های روانی». بنابراین به طور خلاصه می‌توان گفت: روان‌شناسی دین عبارت است از مطالعة علمی رفتارها و فرایندهای روانی که رنگ دینی دارند[3]. در مجموع با وجود تعاریف متعددی که از روان‌شناسی دین ارائه شده است به نظر می‌رسد بازگشت همه آنها به این تعریف کوتاه «مطالعه دین از منظر روان‌شناختی» باشد[4].

ریشه‌ها، اهداف و جهت‌گیریهای گوناگون در روانشناسی دین، فرایند بالندگی آن را به ترتیبی هدایت کرده است که امروزه ماهیتی «بین رشته‌ای» یافته است. روانشناسان (دیندار، ملحد، و بی‌طرف) و تا حدّی نیز متألّهان، دو قطب عمده‌ای هستند که به این گستره روی‌ آورده‌اند و در عینِ استفاده از یافته‌های آن در جهت اهداف خود، روانشناسی دین را نیز تغذیه می‌کنند. در واقع روانشناسی دین و الهیات به طور متقابل برای یکدیگر مسأله می‌آفرینند و از این طریق موجب غنای یکدیگر می‌گردند. ماهیّت بین رشته‌ای امروزی روانشناسی دین سبب شده است که علاوه بر تخصص در روانشناسی، ورود به این گستره منوط به کسب دانش در الهیات، متافیزیک، اخلاق، و اسطوره‌شناسی شود[5].

پیدایش روان‌شناسی دین را نمی‌توان به کار یک فرد یا گروهی از متفکران نسبت داد. از سوی دیگر مشکل بتوان از تولد و پیدایش دفعی این رشته سخن گفت. بلکه می‌توان گفت که روان شناسی دین برخاسته از فضای خاصی است که در آن، روش علمی و دین‌پژوهی به نحوی پیش رفتند که چون هر دو در معرض پرسشهای مختلفی قرار گرفتند به یکدیگر نزدیک شدند. از این طریق روان‌شناسی دین هم مورد توجه دین‌پژوهی قرار گرفت و هم روان‌شناسی[6]. به طور کلی در شکل‌گیری روان‌شناسی دین امروزی، سه سنت انگلیسی-آمریکایی، آلمانی و فرانسوی، سهم عمده داشتند که با بررسی این سه سنت می‌توان تاریخچه شکل‌گیری روان‌شناسی دین را پیگیری کرد:

1. سنت انگلیسی- آمریکایی

رویکرد تجربی و حتی آزمایشگاهی به دین و نگاه توصیفی در مطالعات دینی، مهمترین ویژگی این سنت است. گالتون(Galton/1921-1822) دانشمند انگلیسی، بنیان‌گذار روان‌شناسیِ تفاوت‌های فردی است و نخستین کسی است که از روش آماریِ همبستگی در این زمینه استفاده کرد. استنلی هال(Hall/1924-1844) از بنیان‌گذاران روان‌شناسی دین در آمریکا است. وی برای این منظور دانشکده روان‌شناسی دین در دانشگاه کلارک را تأسیس کرد. جیمز لوبا(Leuba,J.H.) و ادوین استاربوک(Starbuck,E.D.) نیز از شاگردان برجسته هال هستند که بر مطالعه تجربه‌هایی چون ایمان‌آوری، دعا و حالات عرفانی با کاربرد روشهای پرسشنامه، مصاحبه شخصی، زندگی‌نامه‌های خودنوشت و دیگر روش‌های تجربی که قابل تجزیه و تحلیل، رده‌بندی و سنجش آماری‌اند، تأکید داشتند[7].

 

2. سنت آلمانی

در حالی که در آمریکا، عمدتاً روان‌شناسان، روان‌شناسی دین را پیشرفت دادند، در آلمان، این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. برای مثال در آثار شلایر ماخر(Schleiermacher/1768-1834)، دیدگاه روان‌شناختی در مقایسه با موضع الهیاتی، در درجه دوم اهمیت داشت. ویلهلم وونت(Wundt,W. /1920-1832) ، فروید(Fruied/1856-1939) یونگ(Jung) و اریکسون(Ericson,E.) از دانشمندان این سنت هستند[8].

 

3. سنت فرانسوی

عمده مساعدت دانشمندان فرانسوی در زمینه روان‌شناسی دین، آثاری است که در حیطه روان‌شناسی مرضی عرضه کرده‌اند، اگر چه علاقه به بحث درباره ارتباط بیماری روانی با دینداری، در دو سنت دیگر نیز وجود داشته است، اما در فرانسه، برخی از بزرگترین آسیب‌شناسان قرن نوزدهم، توجه مستمری به این امر نشان داده‌اند. ژان مارتین شارکو[9](Charcot,J.M./1893-1825)، تئودور فلورنو(Flournoy,T./1920-1854)، ژرژ برژه(Berguer,G./1945-1873) و ژان پیاژه(Piajet, J./1980-1896) از پیشروان این سنت به شمار می‌روند.

پس از این دوره با پیدایش مکتب رفتاری‌نگری(دهه 1930 تا 1960) در روان‌شناسی، عملاً روان‌شناسی دین در انزوا قرار گرفت و با افول مواجه گردید. زیرا تحقیق در مسائل دینی با روش تنگ‌نظرانه و محدود رفتاری‌نگری به ندرت میسر می‌شد. اما با از بین رفتن رفتاری‌نگری، دوباره روان‌شناسی دین مورد توجه جدی روان‌شناسان و دین پژوهان قرار گرفت و هم اکنون یکی از رشته‌های مورد توجه در دانشگاه‌های روان‌شناسی دنیا می‌باشد[10 :

منابع:

1. قربانی، نیما، روان‌شناسی دین: یک روی‌آورد علمی چند تباری، قبسات، 1377، شماره 8، ص24.  2. برای بررسی و نقد این تعاریف ببینید: جعفری، محمدتقی، فلسفه دین، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم 1386، صص84 تا 105 .  3. آذربایجانی، مسعود، روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387، ص3.  4. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سید‌مهدی، درآمدی بر روان‌شناسی دین، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها(سمت)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385، ص5.  5. قربانی، نیما، پیشین، ص25.  6. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، برگزیده مقالات دائره المعارف دین، ترجمه هیئت مترجمان زیر نظر بهاء‌الدین خرمشاهی، تهران، طرح‌نو، 1384، ص177.  7. آذربایجانی، مسعود، پیشین، ص 5.  8. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سید‌مهدی، پیشین، ص16.  9. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سید‌مهدی، پیشین، ص20.  10. کولینز، جی. آر، وودر، تی. ای، روان‌شناسی دین و نقش دین در سلامت جسم و روان، ترجمه مجتبی حیدری، معرفت، اسفند1382، شماره 75، ص80.  11. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سید‌مهدی، پیشین 9.  12. قربانی، نیما، پیشین، ص32.  13. همان، ص34.  14. همان، ص39.  15. کولینز، جی. آر، وودر، تی. ای،‌ ترجمه حیدری، ‌مجتبی، پیشین، ص80.  16. همان.  17. وولف، دیوید.ام، ترجمه دهقانی، محمد، تهران، رشد، 1386، ص303  18. شاکرین، حمیدرضا، دین‌شناسی، پرسشها و پاسخ‌های دانشجویی، قم، دفتر نشر معارف، 1387، ص32.  19. وولف، دیوید.ام، ترجمه دهقانی، محمد، پیشین، صص 95-147.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۱۹:۲۸
یاسمین سادات حسینی