سوالی درباره خدا از کودکان
سلام
من به عنوان فعالیت کلاسی درس روانشناسی دین اومدم که از یک کودک ۶ساله درباره خدا و آنچه که درمورد خدا می داند مصاحبه کنم.
مریم خانم ما۶سالش هست.من از او خواستم که به سوالات من پاسخ دهد.
مریم خانم بنظرت خدا کیه؟اصلا چیزی درمورد خدا میدونی؟
مریم:بله،خدا همونیه که دنیا رو آفریده
گفتم آفرین پس معلومه بلدی .میتونی ادامه بدی؟این حرفت یعنی خدا قوی هست؟
مریم:بله خدا مثل بابام هست پس
گفتم خدا که آدم نیست،میتونه مثلا یک نور بزرگ و درخشان باشه
مریم :یعنی یک لامپ خیلی بزرگ؟از اونایی که تو شهر بازیه؟
منم کلافه از اینکه دیگه موندم چه جوابی بدم به این بچه
بیشتر از ابنکه اون بمن جواب بده من به سوالاش جواب دادم
ولی جواب ها و سوال هاش برام خیلی جالب بود
خیلی مشتاق بود که بشینه باهام ساعتها درمورد خدا حرف بزنه
تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی کودک است و هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندانمان آموزش های دینی را ارائه نماییم و اجازه دهیم کودکان دین کودکانه خود را داشته باشند. باید از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشکل برای آنها خودداری کنیم، چرا که نمیتوانند آن را درک کنند و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آنها از دین شود. همچنین به لحاظ عاطفی بهتر است در این سنین خداوند را با صفات رحمت و رحمانیت معرفی کنیم و نه با صفات قهریت. از تأکید زیاد و افراطی روی اجرای دقیق و صحیح برخی احکام دین و عقوبت اجرا نشدن صحیح آنها خودداری نماییم؛ چرا که این تأکیدات افراطی باعث ایجاد وسواسهای فکری و عملی در آنها و باقی ماندن این مشکل تا سنین نوجوانی و بزرگسالی شده است. بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دوره تفکر صوری به تأخیر افتد. انتظار می رود در این مرحله نوجوان به دلیل افزایش توانمندی های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از روی تفکر و تدبر و تأمل بپذیرد و تا پایان عمر از آنها حفاظت نماید.