روان شناسی دین و تحلیل و نقد و نظریه روانشناسی فروید در باب منشا دین
روان شناسی دین، آن گونه که امروز دریافت می شود موجودیتش را به همزمانی پیدایش ادیان تطبیقی در قرن نوزدهم اروپا با پیدایش دو رشته دیگر که در آغاز با دین بی ارتباط بود مدیون است. این دو رشته عبارتند از روان شناسی اعماق، که در حوزه علوم پزشکی به عنوان نخستین جست وجوی منظم نظریه ای در باب ضمیر ناخودآگاه، برای درمان بیماری های روانی پدیدار شد و دیگر فیزیولوژی روان شناختی که از فیزیولوژی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ادراک، با سنجش و آزمایشگری عینی انشعاب یافت. پیدایش روان شناسی دین را بعید است که بتوان به کار فرد یا گروهی از متفکران نسبت داد یا نه؛ همچنین این رشته به طور طبیعی از هیچ سنت خاصی برنیامده است. از سوی دیگر مشکل بتوان از تولد یا زایش یا پیدایش دفعی این رشته سخن گفت. بلکه می توان گفت که روان شناسی دین برخاسته از فضای فکری و فرهنگی خاصی است که در آن روش علمی و دین پژوهی به نحوی پخته شده اند که چون هر دو در معرض پرسش های مختلفی قرار گرفتند به یکدیگر نزدیک شدند. این واقعیت را هم باید در نظر داشت که قرن نوزدهم شاهد نخستین شکوفایی بزرگ رهیافت های غیر فرقه گرایانه و روشمند به مطالعه پدیدارهای دینی است. در چنین زمینه کلی بود که ویلهلم وونت (۱۳۸۲-۱۹۳۰) آثارش را در زمینه روان شناسی تجربی پدید آورد. شخصیت کلیدی دیگر در حوزه گرایش به روان شناسی فکر اسوالد کولپه (۱۸۶۲-۱۹۱۵) بود که مکتب و رتسبورگ را تاسیس کرد که برای اولین بار کاربرد پرسشنامه، مصاحبه زندگینامه خود نوشت را در مطالعه پدیدارهای دینی باب کرد. علی ای حال اگر اروپا انگیزه و حرکت اولیه ای به روان شناسی دین داد در ایالات متحده بود که این رشته با عنوان یک رشته مستقل ریشه پیدا کرد. استانلی هال (۱۸۴۴-۱۹۲۴) که سالها با وونت در لایپزیک به تحقیق پرداخته بود در ایالات متحده یک آزمایشگاه روان شناختی برپا کرد که در زمینه روان شناسی دین به تحقیقات تجربی می پرداخت. از دیگر افرادی که بیشتر از همه چیز از آن جهت نامبردار است که نوع شناسی خلق و خو را در تجزیه وتحلیل رویکرد به دین و ایمان آوری به کاربرد جورج ا.کو (۱۸۶۲-۱۹۵۱) است. ولی با این همه نخستین نقطه عطف در روان شناسی دین در سال های ۱۹۰۱-۱۹۰۲ با سخنرانی های گیفورد ویلیام جیمز (۱۸۴۲-۱۹۱۰) به بار آمد. این سلسله سخنرانی ها در سال ۱۹۰۲ تحت عنوان تنوع تجربه دینی انتشار یافت. او در مطالعاتی که در زمینه روان شناسی تجربی انجام داده بود به این نتیجه رسیده بود که دین انسان، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات است. از دیگر کسانی که در حوزه فیزیولوژی روان شناختی به تحقیق و بررسی پرداختند و به مطالعه روان شناختی دین روی آورند جمیز واتسون (۱۸۷۸-۱۹۵۱) بود. همچنانکه در سطور قبل اشاره گردید از دیگر رشته هایی که در قرن نوزدهم ارتباطی بین آن و دین نبود روان شناسی اعماق بود. نخستین شخصیت مهم در این زمینه پیرژانه (۱۸۵۹-۱۹۴۷) است که تجربیاتش در زمینه هیپنوتیزم و کارهایش در زمینه بهبود پالایشی ناخوشی عصبی و روانی او را به وضع نظریه هایی راجع به ضمیر نیمه آگاه، بعد شخصیت راهبر شد. او در اوج فعالیت هایش مدل های توضیحی اش را برای وارسی دین به طور کلی بکار برد و از آغاز هم دین برای او جاذبه خاصی داشت او با آنکه توجه اصلی اش را به نحوه تکوین و نقش مفهوم خدا- که او هسته اصلی دین و دیانت می دانست- معطوف داشت در یک سلسله پدیدارهای دینی از ایمان آوری عادی گرفته تا وجد و خلسه و حالات روحی شگفت انگیز به مطالعه و تحقیق پرداخت. در پی آن، زیگموند فروید (۱۸۵۶-۱۹۳۹) تعلیم و تربیت علمی اش را در طلب با مطالعات جدید در علوم طبیعی آغاز کرد او معتقد بود که در جوامع ابتدایی تمایلات گرایش با محارم باید با محرمات دینی مواجه می گردید تا قابل کنترل باشد. از این رو تردید به جای همه منافعی که دین برای سلامت روحی تمدن بشری داشته است عقیده دارد که زمان آن رسیده است که واقعیت شناسی بیشتر را تشویق وترویج کنیم و به سرنوشت بشری خود تسلیم شویم و بر تثبیت کودکانه دین فائق آییم. از میان همه شاگردان فروید دو نفر به خاطر بریدنشان از او تاسیس مکتب های روانشناختی مستقلی از آن خویش شایان ذکر هستند یکی آلفرد آدلر (۱۸۷۰-۱۹۳۷) و دیگری کارل گوستاو یونگ (۱۸۷۵-۱۹۶۱()۱.) حال ما به دلیل اینکه مباحث زیگموند فروید روان شناس اتریشی بحث انگیز بوده است و او در اوایل قرن بیستم با تحلیل عجیب و جدید خود از شخصیت انسان، نه تنها حوزه پزشکی بلکه کل جامعه را تکان داد می پردازیم.
پیشینه؛ زندگی و آثار فروید: زیگموند فروید در سال ۱۸۵۶ در مواردی بخشی از اروپای مرکزی به دنیا آمد خانواده وی یهودی بود. فروید نخستین فرزند از همسر دوم پدرش بود لذا وی در خانواده ای گسترده و مرکب رشد یافت. هم بازی های او فرزندان برادرش بودند به ویژه پاولین، دختر برادرش که او دوست داشت اذیتش کند ولی در عین حال به او نیز علاقه مند بود. فروید با نگاهی به دوران کودکی اش، این تجربه را شاهدی بر احساس دوگانه می گیرد؛ یعنی حالت عاطفی تجزیه شده ای که در آثار او به ویژه زمانی که به دین می پردازد. به صورت موضوع اصلی ظاهر می شود. وی معتقد بود که انسانها غالبا با احساسات متضاد عشق و خشونت- که به سوی شی شخصی جهت گیری شده اند- برانگیخته می شوند. فروید در کودکی با خانواده اش به وین کوچ کرد و تقریبا تمام عمرش را در آنجا زندگی کرد. وی در دبیرستان دانش آموز با استعدادی بود او دوره هایی در زبان لاتینی، یونانی وعبری دید و درسش را با شاگرد اولی تمام کرد. وی در کنار زبان آلمانی- که زبان بومی اش بود- انگلیسی و فرانسه را به خوبی فرا گرفت و سپس به فراگیری زبان اسپانیایی وایتالیایی پرداخت. در سال ۱۸۷۳ زمانی که هفده سال داشت در دانشگاه وین جایی که تحقیق درباره تشریح و روان شناسی را آغاز کرد سپس در سال ۱۸۸۱ دکترای پزشکی گرفت و در بیمارستان عمومی وین، جایی که مطالعه اش در مور مغز را دامه داد آغاز به کار کرد. چند سال بعد با مارتا برنیز ازدواج کرد کسی که زن خانه دار، مادر شش بچه و در تام عمر شریک زندگی فروید بود. فروید طی سالهای نخست کار پزشکی اش با جوزف بروئر که مطالعات موردی دقیقی درباره بیماری روانی انجام داده بود و خیلی زود دوست صمیمی فروید شد آشنا گردید. نیز او در سال ۱۸۱۵ به پاریس رفت تا نزد پزشک معروف فرانسوی شارکو اختلالات عصبی را فرا گیرد. این ملاقات نقطه عطفی در زندگی وی گردید چون علاقه همیشگی فروید به مطالعه روان شناختی ذهن را بیش تر برانگیخت تا تحقیق صرفا زیست شناختی مغز. فروید در سال ۱۸۹۵ نخستین کتاب خود را با نام “مطالعاتی در باب هیستری” (۱۸۹۵) با دوستش بروئر منتشر ساخت. او در این کتاب با تداعی الفاظ هیستری زن بیماری را با برگرداندنش به حادثه ای که علت مرض او بود درمان کرد. فروید با این روش شیوه ای برای بررسی و درمان ذهن انسان- که وی آن را محور همه آثار خود قرار داد- پدید آورد و ترجیح داد آن را “روان کاوی”)psychoanalysis(بنامد. همان گونه که فروید پیش بینی می کرد عمل بالینی روان کاوی عمدتا شامل گوش دادن به صحبت های مریضی است که در ملاقات های منظم با پزشک تشویق می شود، تا به راحتی هرچه راکه به ذهنش می رسد به هر ترتیبی که به ذهن می آید و بدون هیچ ترتیب منطقی یا خط داستانی، بازگو کند. فروید بیش از پنج سال بدین ترتیب با بیماران کار کرد؛ گوش می داد، می خواند، می اندیشید و سپس نتایجی را به دست آورد که در اثری به نام تعبیر خواب (۱۹۰۰()۲) منتشر شد. این کتاب که در آغاز قرن بیستم منتشر شد انقلاب بزرگ فرویدی را در تفکر جدید پدید آورد. این اثر علاوه بر مطالب دیگر برای نخستین بار مفهوم مهم “ناخودآگاه” را مطرح کرد. آثار فروید هرچند از سوی تشکیلات پزشکی به شدت مورد انتقاد قرار گرفت ولی با وجود این، حلقه کوچکی از علاقه مندان به خود را جذب کرد. فروید و نخستین همکارانش در سال ۱۹۰۲ یک سازمان حرفه ای به نام انجمن روان شناختی وین را تشکیل دادند. در میان این حلقه و یا در ارتباط با اعضای آن کسانی بودند که در کنار فروید به شهرت رسیدند. اتورانک، کارل آبراهام، آلفرد آدلر، کارل یونگ و دیگران در خلال این فاصله و طی گرفتاری های جنگ جهانی اول فروید به آرامی کارهای جدیدی را در نظریه روان کاوی آغاز کرد. در چند سال پربار اوایل قرن بیستم درصدد بود تا با انتشار کتاب هایی مانند “آسیب شناسی روانی زندگی روزمره”(۳()۱۹۰۱)، سه مقاله در باب نظریه جنسیت (۱۹۰۵) مستلزمات وسیع تر اندیشه روان کاوی را توضیح بدهد. تلاش های بعدی او کتاب “توتم و تابو” (۴) در حوزه این و در باب دین ابتدایی بود. ازدیگر کتاب های فروید عبارتند از فراسوی اصل لذت، خود و نهاد، آینده یک پندار، موسی وتوحید.(۵) لازم به توضیح است کتاب های آینده یک پندار و موسی و توحید و توتم وتابو ایده های اساسی وی را درباره دین بیان می کند.(۶)
۳- روان کاوی وناخودآگاه: اگر بحث فروید را از جایی که خودش شروع کرده- یعنی کشفیاتی که در تعبیر خواب (۱۹۰۰) گزارش داده- آغاز کنیم، می توانیم او را بهتر بشناسیم. وی این کتاب مهم را با بیان این مطلب آغاز می کند که رویای انسان که به طور گسترده در اسطوره، ادبیات، فرهنگ عامیانه و جادو تجسم یافته همواره کنجکاوی او را برانگیخته است. فروید می گوید هر انسانی دست کم درکی از اندیشه آگاهانه روزمره دارد. وقتی با دوستی صحبت می کنیم، چکی می کشیم، در مسابقه ای شرکت می کنیم و... تنها ذهن مان را به کار نمی گیریم بلکه علاوه بر آن همه می دانیم که ایده ها و مفاهیم دیگری در زیر آگاهی ها قرار دارد که به نظر می رسد بهتر است آنها را “پیش آگاه” بنامیم. ما اکنون از این خاطره ها، ایده ها و منویات آگاه نیستیم ولی هنگامی که مورد سئوال قرار گیرند مثلا اموری مانند سن والدین ما، دیروز شام چه خورده ایم و... به راحتی آنها را می توانیم به یادآوریم. هرچند در لحظه خاصی از این امور آگاهی نداریم ولی ذهن می تواند در مواقع ضرورت به راحتی آنها را به یادآورد. البته فروید می گوید ما در تجربه رویا، با چیزهایی کاملا متفاوت با سطح آگاه یا پیش آگاه فعالیت روانی مواجه می شویم. ما با لایه دیگر با قلمرو متفاوت ذهن که عمیق، پنهان، وسیع و به طور شگفت انگیزی قدرتمند است مواجه می شویم این حوزه ناخودآگاه است. این بخش عمیق خود مانند قسمت زیرین یخ هرچند ناشناخته است ولی از اهمیت فراوانی برخوردار است. این بخش از خود اولا منبع مهمترین میل های فیزیکی ما، یعنی میل به غذا و فعالیت های جنسی است ثانیا در حالیکه با این محرکها پیوند خورده مجموعه کاملا فوق العاده ای است از ایده ها، احساسات وعواطف مربوط به چیزهایی که شخص از روز اول زندگی اش تا کنون تجربه کرده یا انجام داده و یا آرزو کرده که انجام دهد. اگر بخواهیم تصویری از آن داشته باشیم می توان این قلمرو ناخودآگاه را “زیرزمین اسرارآمیز ذهن” نامید؛ انبار تاریکی که برای زندگی در طبقه بالا ضروری است، ولی زیرزمینی است که پر از توده ای از میل های نیمه شکل یافته که با تصورات، احساسات واثر خاطره های تجارب گذشته آمیخته است. ذهن آگاه در بالا از این چیزها آگاهی ندارد، ولی آنها وجود دارد و تاثیر غیر مستقیم نیرومندی بر همه اندیشه ها و اعمال می گذارد. او می گوید برخی از حوادث یا خصوصیات سابق در زندگی آنها موجب چنان واکنش عاطفی نیرومندی شده که نمی توانستند افراد آن را آشکار بیان کنند لذا این حوادث “سرکوب” شده و یا با فشار به ناخودآگاه و بیرون از دید و توجه ذهن رانده شده است. او در همین زمینه می گوید که این حادثه سرکوب شده در ظاهر فراموش شده است ولی در واقع از بین نرفته است. که افرادی که مبتلا به این بیماری می شوند رفتارهای عجیبی از خود بروز می دهند که او آنها را “روان رنجور” می نامد. وی تاکید می ورزد که قربانیان این گونه رنجوری ها را نمی توان با دارو درمان کرد؛ بلکه آنها را باید روان درمانی نمود.(۷) از این رو هدفی که فروید در کتاب تعبیر خواب ها ارائه می نماید اثبات ضمیر ناخودآگاه است که او به وسیله ضمیرناخودآگاه و عناصر دیگری (تاریخ انسانهای ابتدایی، تاریخ ادیان یهودیت و مسیحیت) نظریه ای در باب منشا دین ارائه می نماید که به نظریه “روان زایی”)psychogenic theory(مشهور است.
۴- عقده اودیپ: به اعتقاد فروید یکی از مهمترین کشفیات او کشف عقده اودیپ است همین کشف موجب شد که گروهی از صاحب نظران و دانشمندان او را فاسد و مروج شهوت رانی و فساد اخلاقی معرفی کنند. چنان که روشن خواهد شد عقده اودیپ مخصوص پسر وعقده الکترا مخصوص دختر است. عقده اودیپ را معمولا اینگونه توضیح می دهند: نوزاد نخستین کسی را که می شناسد مادرش است. زیرا مادر به رفع احتیاجات او می پردازد و به او شیر می دهد و... اینها همه سبب می شود که او به تدریج مادر را از آن خود وخود را از آن مادر بداند و در نتیجه دلبستگی شدیدی به او پیدا می کند. از سوی دیگر همزمان با این احساس دلبستگی شدید کودک با اعضای بدن خود آشنا می شود و متوجه عضو جنسی خود می شود. محصول این دو یعنی دلبستگی و آشنایی با عضو جنسی، سبب پیدایش عقده اودیپ در پسر و الکترا در دختر است. پسر نسبت به پدرش محبت دارد واو را از حیث ساختمان بدنی و عضو جنسی همانند خود می یابد و مایل است که کاملا همانند او باشد اما پس از آنکه متوجه می شود پدر محبت مادر را به خودش اختصاص داده است نسبت به او بدبین می شود و پدر را رقیب خویش دانسته و از او متنفر می شود پدر هم گاهی نسبت به او خشونت نشان می دهد و به او امر و نهی می کند و او را از برخی کارهای لذت بخش باز می دارد به کودک این بیم دست می دهد که مبادا پدر متوجه رقابت و نفرت او بگردد و برای مجازات او عضو جنسی اش را قطع کند. از این رو این خواسته غریزی به ضمیر ناخودآگاه می رود و یا اینکه جای خود را به خواسته دیگری می دهد که مورد پذیرش اجتماع یا خود شخص است و وصول به آن امکان پذیر باشد از این رو فروید رشد شخصیت و تمدن را نتیجه این تعویض ها و به گرایی ها می داند.
۵- نظریات فروید در باب منشا دین:
الف: نظریه اول فروید:
فروید کتابی به نام توتم و تابو دارد که در آن زندگی مردم ابتدایی را تحلیل می کند، و داستانی را برای پیدایش ادیان مطرح می کند. پریچارد این نظریه را داستان محض و “قصه پریان” می نامد به نظر فروید، انسان ابتدایی، در رمه آغازین زندگی می کرد. این رمه تشکیل می شد از نری مسلط که پدر بود و تعدادی از ماده ها را در انحصار خود داشت. این پدر نیرومند، پسران خود را از ماده ها دور نگه می داشت. روزی این پسران متحد شده پدر را کشتند و سپس آن را خوردند. دلیل این آدم خواری به نظر فروید این بود که آنها اعتقاد داشتند با خوردن قربانی، نیرو و قدرت او را به دست می آورند.
بعد از مدتی، آنها از عمل خویشتن پشیمان شدند و برای جبران و کفاره عمل خویش دو ممنوعیت را ابداع کردند: یکی این که نمادی به صورت یک نوع حیوان را به جای پدر گذاشتند؛ این نماد همان “توتم” است. برادران خوردن حیوان توتمی را حرام اعلام کردند. و دیگر این که ازدواج درون گروهی را حرام کردند و با تحریم ماده های آزاد شده بر خود از ثمرات پیروزی شان چشم پوشی کردند. فروید این پدرکشی را “نخستین جنایت تاریخ” می نامد و دین توتمی (یا توتمیسم) را نتیجه همین جنایت می داند. برادران، آیین توتم را ازاین رو ابداع کردند تا دیگر بار به عمل پدر کشی دست نیازند. دین توتمی از احساس گناه و تلاش برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه می گیرد. به نظر فروید، این عوامل در ریشه همه ادیان بشری قرار دارد. همه ادیان بعدی در واقع کوشش هایی برای حل این مسئله اند و تنها از جهت مرحله فرهنگی که این کوشش در آن صورت می گیرد و راه حل های اتخاذ شده با یکدیگر تفاوت دارند.
ب) ترس، منشا دین
شیوه فروید در کتاب توتم و تابو این بود که به تحلیل دین در جوامع ابتدایی می پرداخت؛ یعنی سیری قهقرایی داشت و با سفر به گذشته به بررسی ساده ترین دین، یعنی توتمیسم می پرداخت. فروید در کتاب دیگرش، آینده یک پندار شیوه دیگری بر می گیرد. او در این کتاب دین را در عصر حاضر در نظر می گیرد و سپس به گذشته می نگرد. با در نظر گرفتن دین در عصر حاضر،او نه تنها به زمان های ما قبل تاریخ توجه می کند، بلکه به انگیزه های دینی بشر در تمام زمان ها و مکان ها نظری می افکند. تفاوت نگرش دوم فروید با نگرش نخستین این است که او در توتم و تابو به مناسک واعمال دینی متجلی در توتمیسم مانند تابوها نظر داشت و به باورهای دینی مانند اعتقاد به خدا کمتر توجه می کرد. ولی در کتاب آینده یک پندار به مناسک و آیین های دینی چندان نظر نمی کند، بلکه توجه اصلی او به باورهای دینی، مانند اعتقاد به خدا معطوف است.
نخستین نکته ای که فروید بیان می کند توضیح واقعیت هایی است که هرکسی درباره جهان وانسان می داند. انسان در دامن طبیعت متولد می شود و رشد می کند. اما جهان طبیعت، گرچه نوع بشر را پدید آورده است، نسبت به نوع انسان بی رحم است؛ زلزله، طوفان، امراض گوناگون و... حیات او را تهدید می کنند. انسانها برای دفاع از خود در مقابل این گونه نیروها به جوامع و قبایل مختلف روی آورده و به طور اجتماعی زندگی کرده اند؛ زیرا در این جوامع امنیت انسان بیشتر است. اما بشر برای زندگی اجتماعی باید بهایی هم بپردازد و آن چشم پوشی از بخش وسیعی از امیال و آرزوهاست. بشر باید از امیال جنسی و طمع های فردی صرف نظر کرده و تابع قوانینی عام باشد. علاوه بر این، اجتماعات و تمدن های گوناگون، امنیت کامل را برای بشر فراهم نمی آورند. به عنوان مثال، امراض گوناگون هنوز دامن گیر نوع بشر است. طوفان و زلزله هنوز به دست او رام نشده است.
فروید در قدم بعدی می گوید: حقیقتی وجود دارد که بدیهی است و ما همه از دوران کودکی به آن پی برده ایم: ما به هنگام ترس، حوادث طبیعی و... پدری داشتیم که به او پناه می بردیم و وجود او به ما قوت قلب می بخشید. صدای دل نواز او که می گفت: همه چیز به خیر و خوبی منتهی می شود، ما را از ترس می رهانید. این تجربه دوران کودکی ما است، ولی حال که بالغ شده ایم، چه؟ به نظر فروید در دوران بلوغ، ندای دین همان کار صدای پدر را می کند و همان گرمی را دارد. باورهای دینی، خدایی را به جهان فرافکنی می کنند که در مقابل تهدیدهای طبیعت و ترس پناهگاه ما است. حتی مرگ هم با یاد این خدا، ترسی در ما ایجاد نمی کند و مشکلات اجتماعی را فراموش می کنیم.
فروید برای توصیف باورهای دینی اصطلاحی خاص به کار می برد و آن “پندار”- یا توهم- است. او این واژه را به معنای خاصی به کار می برد. به نظر او، یک پندار باوری است که ویژگی اصلی آن این است که ما تمایل زیادی داریم که راست باشد. به عنوان مثال، این اعتقاد من که سرنوشت من تا پیری رقم خورده است، یک پندار است. من اعتقاد دارم که چنین عمری خواهم داشت. زیرا شدیدا چنین آرزویی دارم. میان پندار و خیال باطل فرق است. خیال باطل چیزی است که شخص آرزوی راست بودن آن را می کند، ولی هر کس دیگری می داند که راست نیست. فروید ادعا می کند که اعتقاد به خدا را به عنوان خیال باطل نمی داند، بلکه اعتقاد به خدا و دیگر باورهای دینی را پندار می داند. آیا نظر نخست فروید با این نظر او تفاوت گوهری دارد و آن را رد می کند؟ پاسخ فروید این است که در توتم و تابو فقط یک عنصر را کشف کرده است. انسان های ابتدایی پدر را هم دوست می داشتند و هم از او می ترسیدند. در این کتاب او به عنصر ترس توجه داشت، ولی در کتاب آینده یک پندار به مواجهه انسان بالغ با طبیعت می پردازد که نیروی دوستی با پدر و محبت به او، به دین تبدیل شده است. پدری که در توتم و تابو انسان ها صرفا از او می ترسیدند، در کتاب آینده یک پندار پدری می شود که همه او را دوست می دارند.
ج) غریزه جنسی سرکوب شده، منشا دین
تقریر سوم فروید که از معروف ترین نظریات وی است، بر این ادعای مبتنی است که غریزه جنسی یا لیبیدو)libido(مادر تمام غرایز است. اقتضای اصلی غریزه جنسی این است که هرگاه تحریک شد، ارضا شود. اما از همان اوان کودکی پدر ومادر به انسان یاد می دهند که آزادی جنسی مطلق وجود ندارد وحتی به او می گویند که آلت جنسی خود را باید بپوشانی. هر قدر سن انسان بالاتر می رود، اجتماع محدودیت های بیشتری پیش پای او می نهاد. اما انسان تسلیم این محدودیت ها نمی شود. غریزه جنسی در مواجهه با این محدودیت ها سرکوب می شود و به ضمیر انسان برمی گردد؛ یعنی از روان خودآگاه به ناخودآگاه می رود و در ناخودآگاه به شکل عقده درمی آید. به نظر فروید، شعرا و هنرمندان و حتی پیامبران همه از این طریق پدید آمده اند؛ یعنی این غریزه سرکوب شده گاهی به صورت شعر و گاهی به صورت هنر و گاهی هم به صورت تعالیم دینی جلوه گر شده است.
پیدایش ادیان توحیدی از نظر فروید: فروید در آخرین کتاب خود، موسی و یکتاپرستی به مسئله ادیان توحیدی پرداخته است. این کتاب، عجیب ترین کتاب فروید است. او نخست بخشی از این کتاب را انتشار داد؛ زیرا کلیسای کاتولیک، سنگر آزادی در برابر خطر نازیسم شده بود و او نمی خواست مقامات این کلیسا را برنجاند. ولی وقتی آلمانی ها اتریش را به اشغال درآوردند و این سنگر در هم شکست، فروید به لندن رفت و این اثر را به طور کامل منتشر ساخت.
کتاب موسی و یکتاپرستی هم سبب آزردگی مسیحیان شد و هم یهودیان؛ زیرا این کتاب با تعبیری که بر اساس اصول طبیعی از منشا یکتاپرستی ارائه می دهد، به همه ادیان وحیانی سرایت می کند. فروید در این کتاب چند ادعا درباره تاریخ ادیان، خصوصا تاریخ یهودیت دارد و می خواهد بگوید با تحلیل روان شناختی می توان حوادث این تاریخ را تبیین کرد. او می بیند که حضرت موسی، بزرگ ترین پیامبر قوم یهود است که زندگی بنی اسرائیل را تغییر داد و آنها را تحت قوانین الهی درآورد. اما آیا واقعا حضرت موسی از قوم یهود و بنی اسرائیل بود؟ فروید ادعا می کند که حضرت موسی شاهزاده ای مصری بود و یکی از پیروان فرعون مصر، اخناتون)akhenaton(بود. اخناتون کوشید به جای آلهه متعدد مصری، معبود واحدی- یعنی خدای خورشید، آتن -)aten(را جایگزین کند. اخناتون در این کار توفیق نیافت تا بعد از مرگ وی، موسی بردگان قوم یهود را دور خود جمع کرد و این کار را ادامه داد. او کسانی را که علیه رهبری او می شوریدند، به مرگ محکوم می کرد. یکتاپرستی موسی از این جا پیدا شده که او آیینی خشن که خدایی واحد، یعنی یهوه را مورد پرستش قرار می داد به قوم بنی اسرائیل دیکته می کرد و در میان همین قوم کشته شد. بعدها قوم یهود در متون خود به جای دین موسای تاریخ، موسایی را قرار دادند که خود توصیف می کنند. این آیین جدید در مقابل تمام خدایان و آیین های قبلی قرار گرفت و قرن ها بعد، پیامبرانی میان قوم یهود آمدند که همین خدای واحد را تبلیغ کردند. مسیحیت هم که از میان قوم یهود ظهور کردوبه همین خدای واحد گرایید.
به نظر فروید، این مسئله با مسئله جنایت اصلی که در کتاب توتم و تابو توصیف کرده است، تفاوت عمده ای ندارد. مرگ موسای تاریخ، چیزی بیش از یک حادثه تاریخی است. این حادثه تکرار همان جنایت اصلی، یعنی پدرکشی توسط برادران است. یکتاپرستی هم همانند توتم پرستی از قوم یهود سربرآورد.
فروید در این داستان پردازی، به مقدار فراوانی قوه تخیل را به کار برده است. مشکل اصلی این است که داستان پردازی او با تاریخ جور در نمی آید. هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد که به عنوان مثال بگوید: موسی در اصل شاهزاده مصری بود و یا فرعون خود خدایی واحد را به جای الله قرار داد! بلکه شواهد تاریخی بر خلاف داستان فروید گواهی می دهند.
۶- تحلیل نظریه فروید
قبل از این که نظریه فروید را نقد کنیم، به تحلیلی کلی از نظریه او نیاز داریم. از این رو نکاتی کلی را درباره نظریه او بیان می کنیم.
۱- گرچه فروید سه تقریر مختلف از منشا دین دارد، ولی این سئوال مطرح می شود که آیا این سه تقریر، به تقریر واحدی قابل ارجاع است، یا نه؟ بی شک در هر سه تقریر، دین نتیجه نیاز روانی بشر شمرده شده است، و به همین دلیل این نظریه (با سه تقریر مختلف) نظریه روان زایی نام گرفته است. اما آیا واقعا میان سه تقریر پیش گفته، تفاوت عمده ای است؟ قبلا توجیه فروید را در تفاوت تقریر اول و دوم بیان کردیم. او گفت این دو تقریر به دو جنبه ترس ودوستی با پدر اشاره می کند و در حقیقت دو روی یک سکه را نشان می دهند. ولی این توجیه فروید قانع کننده نیست. گرچه در هر دو تقریر، در مرحله متاخر ترس از پدر و یا محبت به او ظاهر می شود، اما در تقریر اول، منشا اصلی، محروم بودن برادران از جنس ماده و انحصارطلبی پدر عنوان شده است و در تقریر دوم ترس از طبیعت. پس اگر سلسله ای را که فروید برای پیدایش دین مطرح می کند، به دقت تحلیل کنیم، حلقه اول این سلسله به کلی متفاوت است. اگر به تقریر سوم نظر کنیم، سرکوب شدن غریزه جنسی به عنوان منشا دین، مطرح شده است که با تقریر اول تفاوت عمده ای ندارد؛ منتها در تقریر اول این نکته بسط داده شده است که چگونه غریزه جنسی به قتل پدر اولیه و پیدایش توتمیسم منجر شد، ولی در تقریر سوم این مطلب تشریح است.
۲- نظریه فروید، عاطفی و روان شناختی است. نظریه تیلور و فریزر نیز روانشناختی بود؛ یعنی برای دین تبیینی روانی ارائه دادند، ولی نظریه آنها عقل گرا بود. به عبارت دیگر، بر عنصر تعقل و تفکر بشر تکیه داشتند و از این طریق نشان می دادند که دین نتیجه محاسبه عقلانی نادرست بشر ابتدایی است. فروید در مقابل، گرچه نظریه ای روان شناختی ارائه می دهد، ولی در نظریه اش بر عواطف و غرایز و انگیزه های بشری توجه دارد؛ از این رو نظریه اش عاطفه گرا است.
۳- نظریه فروید “تحویل گرای کارکردی” است. او دین را به کارکرد روانی آن تحویل می دهد. نظریه دورکیم هم تحویل گرای کارکردی بود، ولی دورکیم دین را به کارکرد اجتماعی آن فروکاست و ابعاد دیگر دین را از توجه خود دور ساخت.
۷- نقد نظریه فروید
۱- نخستین نقدی که از سوی خود روان شناسان مطرح شده است، نقد روش شناختی است. اساس تبیین فروید از دین، نظریات روانکاوی او است و نظریات روانکاوی فروید، خصوصا تاکید وی بر غریزه جنسی مورد انتقاد بسیاری از روان شناسان واقع شده است. برخی از شاگردان فروید، مانند یونگ و آدلر با نظریات استاد خود در زمان حیات وی به شدت مخالفت کردند و نظریات جدیدی برآوردند که مقایسه این نظریات با نظر فروید، نکات دیگری را روشن ساخته است. بعدا به برخی از آنها خواهیم پرداخت.
۲- اگر تحلیل فروید را از دین بپذیریم، باز نتایجی که وی می گیرد، موجه نمی سازد. اگر علت دینداری انسان ها و پیدایش مفهوم خدا، جنایت اصلی و یا غریزه جنسی و یا ترس باشد، باز نمی توان نتیجه گرفت که مفهوم خدا توهم محض است. ممکن است منشا باور به امر باطلی باشد، ولی ممکن است خود آن چیز واقعیت داشته باشد. به عنوان مثال، فرض کنید نخستین بار کسی از طریق مشاهده سقوط فلزی بر روی سنگ که ربا به وجود نیروی جاذبه پی برده باشد، ولی نمی داند که در اصل نیروی مغناطیسی موجب سقوط این فلز شده است، نه نیروی جاذبه. حال نمی توان با پی بردن به توهم این شخص وجود جاذبه را رد کرد. فرایند چنین استدلالی، یعنی نتیجه گرفتن عدم وجود چیزی از توهمی بودن باور به آن، مغالطه ای است موسوم به مغالطه تکوینی.
۳- تبیین فروید از دین بر مبنای الگوی پدر- فرزند، ممکن است در نگاه نخست در زمینه مسیحی موجه به نظر برسد؛ زیرا مسیحیان منحرف از خدای پدر سخن می گویند، ولی با کمی دقت روشن می شود که این الگو اصلا قابل تعمیم به دیگر ادیان جهان نیست. به عنوان مثال، در اسلام و یا یهودیت رابطه انسان با خدا، رابطه پدر و فرزندی نیست. به قول همیلتون: گوناگونی دین در فرهنگ های متفاوت جهان چندان شدید است که احتمال وجود الگوی یک نواختی که از ویژگی های جهانی ماهیت بشر سرچشمه گرفته باشد، بسیار ضعیف است. برای مثال “ایزد بانوها” را در نظر آورید خود فروید می پذیرد که “ایزد بانوها” به دلایل آشکار، با نظریه او خوب وفق نمی دهد.
این اشکال به تقریر اول و دوم وارد است.
۴- فروید رمه آغازین را برای بشر ابتدایی در نظر گرفت و توتمیسم را نخستین دین ابتدایی دانست که ادیان دیگر از تکامل آن به وجود آمده اند، ولی هر دو نظر باطل است، اولا هیچ شاهدی در دست نیست که سازمان اجتماعی انسان اولیه به صورت رمه آغازین بوده است. حتی در انواع حیوانی که ساختاری رمه وار دارند و یک نر بر نرهای دیگر تسلط دارد، نر مسلط همه ماده ها را در انحصار خود ندارد. ثانیا هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد توتمیسم نخستین صورت دین است و دین های دیگر از تکامل آن برخاسته اند. حتی در زمان خود فروید ثابت شد که توتمیسم به عنوان یک صورت متمایز دین، در واقع افسانه ای بیش نیست. عناصر گوناگون توتمیسم مانند قاعده ازدواج با افراد بیرون از کلان، اعتقاد به سرچشمه گرفتن تبار کلان از حیوان توتمی، حرام بودن حیوان توتمی و جشن توتمی، همگی جداگانه در جوامع گوناگون و در انواع صورت های جابه جا شدن رخ می دهند، ولی به ندرت همه با هم در یک جا جمع می شوند. (این نقد فقط به تقریر اول مربوط می شود)
۵- فروید چنین تصور می کرد که غرایز سرکوب شده به روان ناخودآگاه برمی گردد. براین اساس می گفت که غریزه جنسی سرکوب شده به ناخودآگاه می رود و سپس به صورت شعر و یا هنر ویا دین، تجلی می کند. روان شناسان بعدی، مکانیزم رجوع غرایز سرکوب شده به ناخودآگاه را نپذیرفته اند و مکانیزم دیگری برای آن پی ریخته ا ند. (این نقد به تقریر سوم مربوط می شود.)
۶- فروید باور به دین و خدای طبیعت را ناشی از محرومیت و محدودیت هایی می دانست که اجتماع و تمدن بشری بر او تحمیل می کند. اما چرا در مقابل محدودیت های ناشی از تمدن و اجتماع، خدایی برای طبیعت تصور می شود؟ نظریه فروید از انسجام منطقی برخوردار نیست. علاوه بر این معلوم نیست چرا این موجود تصویر شده باید مسئولیت محرومیت های جنسی انسان را به عهده گیرد؟ هم چنین، این موجود چرا باید نگران عدالت واخلاق باشد؟ آنچه در ادیان می بینیم این است که انسان را به مطیع نبودن نسبت به غریزه جنسی دعوت می کند و حتی برخی ادیان، نظری افراطی در این باره دارند و می گویند: این غریزه به هیچ وجه نباید ارضا شود. نظریه فروید با این گونه امور جور در نمی آید. (این نقد به تقریر سوم و نیز تقریر نخست مربوط می شود()۸)
منابع ومآخذ:
۱- دایره المعارف دین و فرهنگ، ویراسته میرچا الیاده، مقاله روانشناسی دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۹۱-.۱۷۵
همان، دین پژوهی، مقاله روان شناسی دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ج۲، ص ۳۰۳-۲۹۱
۲- فروید، زیگموند، تعبیرخواب، مترجم ایرج پورباتر، ناشر آسیا.
۳- همان، آسیب شناسی زندگی روزمره، محمدحسین وقار، ناشر اطلاعات.
۴- همان، توتم و باتو، مترجم ایرج پورباتر، ناشر آسیا.
۵- فروید، زیگموند، موسی و یکتاپرستی، مترجم قاسم خاتمی، انتشارات جامی ص ۱۰۰-.۹۷
۶- پالس، دانیل، هفت نظریه در باب دین، ترجمه و نقد محمد عزیز بختیاری
۷- پالس، دانیل، همان، ص ۱۰۴-.۱۰۱
۸- قائمی نیا، علیرضا، درآمدی بر منشا دین، ص ۱۳۱-۱۲۱
لازم به توضیح است از دیگر کتاب هایی که برای مطالعه در این موضوع به نظر می رسد عبارتند از:
۱- سیاسی، علی اکبر، نظریه های شخصیت یا مکاتب روان شناسی،
۲- ملکم، همیلتون، جامعه شناسی دین، مترجم محسن ثلاثی،
۳- فروید، مفهوم ساده روانکاوی، مترجم فرید جواهر کلام.
۴- فروید، آینده یک پندار، مترجم هاشم رضی، انتشارات آسیا.
۵- فروید، زندگی من و روان کاوی، مترجم، عنایت الله شکیباپور، ناشر شهریار.
۶- فلیسین، شاله، فروید و فرویدیسم، مترجم اسحاق وکیلی، انتشارات تهران