سنت های روانشناسی دین
.برای شروع در بخش اول لطفا بفرمایید تاریخ پیدایش این شاخه از
روانشناسی به چه زمان و مکانی باز می گردد و بنیان گذاران آن چه
کسانی بودند؟
ً روانشناسی دین رسما از اواخر قرن نوزدهم به کوشش کسانی چون
استنلی هال، ویلیام جیمز، و زیگموند فروید آغاز شد. اما پیش از این ها
هم در قرن نوزدهم بودند فالسفه و متألهانی چون ریچارد آلیئت، فردریش
شالیرماخر و فرانسیس گالتون که مسائل مهمی را در حوزه روانشناسی و
دین مطرح کردند و در واقع طالیه دار رشته روانشناسی دین بودند. امروز
با نگاهی به گذشته می توانیم درمجموع سه جریان یا سنت اصلی برای
این رشته قائل شویم: انگلیسی- آمریکایی، آلمانی، و فرانسوی. در سنت
انگلیسی- آمریکایی بیشتر بر فرد و تأثیر دین بر روان او تأکید می شد.
بعالوه این سنت بیش از آن که بر مشاهده و آزمایش استوار باشد بر تأمل
و خوداندیشی تکیه داشت. لیکن در آلمان ویلهلم وونت سنت دیگری از
روانشناسی دین را بنیاد نهاد که مبتنی بود بر مشاهده و مالحظه رفتار و عقاید
ً دینی اقوام و گروه ها و نه لزوما افراد. در اتریش زیگموند فروید به تحلیل
و تبیین دین از دیدگاه روانکاوانه پرداخت. اما سنت فرانسوی، که نمایندگان
ْ آن در آغاز قرن بیستم پیر ژانه، تئودل ریبو، و تئودور فلورنوئا بودند، بیشتر
به آسیب شناسی دین، یعنی بررسی تأثیرات منفی آن بر سالمت روان افراد،
گرایش داشت. این البته در آغاز کار بود. بعد ها هر یک از این سه سنت
دچار تحوالتی شدند و با پیشرفت روش های علمی و افزایش پژوهش
های روانشناختی، اجتماعی و مردمشناختی به یکدیگر نزدیک شدند. امروز
روانشناسان دین از انواع علوم انسانی و تجربی و نیز روش های این علوم در
پژوهش های خود بهره می گیرند.
و چه شد که در آغاز قرن بیستم اکثر دانشمندان روانشناسی و شاخه
های مرتبط با آن به دین و بررسی روانشناختی دین متمایل شدند و چرا
ناگهان در ربع دوم قرن بیستم توجه به دین به خاموشی گرایید و باز چه
شد که در میانه دهه 1950 دوباره دین مورد توجه قرار گرفت؟
در اوایل قرن بیستم، بویژه پس از وقوع جنگ جهانی اول و انقالب
کمونیستی در روسیه، توجه روانشناسی به دین بیشتر جنبه انتقادآمیز و آسیب
شناسانه داشت. روشنفکران وبه تبع آنها روانشناسان گمان می کردند که
دین به جهل و تعصب بشر دامن می زند و او را به سوی خشونت ورزی
و ویرانگری می کشاند و به این ترتیب موجب نابهنجاری در روان جمعی و
فردی انسان می شود. جنگ دوم، که عامل اصلی آن رژیم نازی بود- رژیمی
برآمده از دل فلسفه و نگرش مدرن اروپایی که دین را هم مثل سایر نهادهای
کهن به هیچ می گرفت- نشان داد که مدرنیسم دین گریز و بلکه دین ستیز
هم می تواند حتا بدتر از تعصب آمیزترین نگرش های دینی جهان و انسان را
به آستانه نابودی بکشاند. این شد که بدبینی به دین در میان دانشمندان کاهش
یافت و شمار بیشتری از روانشناسان اروپا و آمریکا را به همدلی با دین و
دینورزان واداشت. روانشناسان انسان گرا و معناگرا حتا برخی از آموزه های
دینی را به دیده تأیید نگریستند و آنها را برای بهبود وضع روانی بشر مفید
دانستند. امروزه همین جریان در قالب روانشناسی مثبت نگر ادامه دارد و با
اقبال زیادی هم در میان عامه مردم روبروست.
تا به امروز تعاریف متعدّدی از روانشناسی دین ارائه شده است. تعدّد تعاریف روانشناسی دین نشانگر تنوّع نظامهای روانشناختی دین و گوناگونی رویآوردها در این گستره است[1]. مجموعهای از تعاریف روانشناختی که توسط روانشناسان غربی از دین ارائه شده است، میتواند ما را در فهم چراییِ تنوع و اختلاف در تعریف روانشناسی دین یاری کند:
1- ویلیام جیمز(James/1842-1910): دین عبارت است از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگیها، برای او روی میدهد به طوری که انسان از این مجموعه در مییابد که بین او و آن چیزی که آن را امر خدایی مینامد رابطهای برقرار است.
2- یونگ(Jung/1875-1961): معنای دین متناسب با ریشه آن در زبان لاتین، عبارت است از تفکر از روی وجدان و با کمال توجه.
3- شلایرماخر(Schleiermacher/1768-1834): وی دین را با احساس و به طور جزئی با احساس وابستگی ربط میدهد.
4- ساموئلکینگ(King,G.): دین عبارت است از ایمان به قوای ماوراءالطبیعه و یا مرموزی که ناشی از احساس ترس و وحشت و پرستش است.
5- روپل(Ruppel,H.J): دین احساس وابستگی حیات انسان به یک روح اسرارآمیز است که خود را به او وابسته میداند و احساس اتحاد و یگانگی با او و جهان دارد، و از این احساس لذت میبرد.
6- کواسنبام(Koesten Baum): دین تلاش انسان است تا برای حالت نا امیدانه محدودیت خودش کاری انجام دهد.
7- فروید(Fruied/1856-1939): دین کاوش انسان برای یافتن تسلی دهندههای آسمانی است تا او را در غلبه بر حوادث بیمناک زندگی کمک کند[2].
اگرچه از نگاه اسلام اغلب این تعاریف با مشکل اساسی و مبنایی روبرو است که این مقال در صدد نقد آنها نیست، اما با نگاهی گذرا به تعاریف فوق، میتوان گستردگی رویکردها و زوایای دید روانشناسان به مقوله دین را دریافت. همین امر، ارائه تعریفی جامع و مانع از روانشناسی دین، که همه بر آن اجماع داشته باشند را با مشکل روبرو کرده است. با این وجود،کالینز(Colins,G.R.) معتقد است احتمالاً تعریفی بهتر از تعریف تاولس(Thouless,R.H.) وجود ندارد. به نظر تاولس، مطالعه روانشناختی درباره دین در صدد «درک رفتار دینی از طریق به کار بستن اصول روانشناختیای است که از مطالعه رفتار غیر دینی به دست آمدهاند». واژه روانشناسی اگرچه بر اساس مکاتب گوناگون روانشناختی متفاوت است، ولی تقریباً میتوان تعریف زیر را مورد قبول دانست: «مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی». بنابراین به طور خلاصه میتوان گفت: روانشناسی دین عبارت است از مطالعة علمی رفتارها و فرایندهای روانی که رنگ دینی دارند[3]. در مجموع با وجود تعاریف متعددی که از روانشناسی دین ارائه شده است به نظر میرسد بازگشت همه آنها به این تعریف کوتاه «مطالعه دین از منظر روانشناختی» باشد[4].
ریشهها، اهداف و جهتگیریهای گوناگون در روانشناسی دین، فرایند بالندگی آن را به ترتیبی هدایت کرده است که امروزه ماهیتی «بین رشتهای» یافته است. روانشناسان (دیندار، ملحد، و بیطرف) و تا حدّی نیز متألّهان، دو قطب عمدهای هستند که به این گستره روی آوردهاند و در عینِ استفاده از یافتههای آن در جهت اهداف خود، روانشناسی دین را نیز تغذیه میکنند. در واقع روانشناسی دین و الهیات به طور متقابل برای یکدیگر مسأله میآفرینند و از این طریق موجب غنای یکدیگر میگردند. ماهیّت بین رشتهای امروزی روانشناسی دین سبب شده است که علاوه بر تخصص در روانشناسی، ورود به این گستره منوط به کسب دانش در الهیات، متافیزیک، اخلاق، و اسطورهشناسی شود[5].
پیدایش روانشناسی دین را نمیتوان به کار یک فرد یا گروهی از متفکران نسبت داد. از سوی دیگر مشکل بتوان از تولد و پیدایش دفعی این رشته سخن گفت. بلکه میتوان گفت که روان شناسی دین برخاسته از فضای خاصی است که در آن، روش علمی و دینپژوهی به نحوی پیش رفتند که چون هر دو در معرض پرسشهای مختلفی قرار گرفتند به یکدیگر نزدیک شدند. از این طریق روانشناسی دین هم مورد توجه دینپژوهی قرار گرفت و هم روانشناسی[6]. به طور کلی در شکلگیری روانشناسی دین امروزی، سه سنت انگلیسی-آمریکایی، آلمانی و فرانسوی، سهم عمده داشتند که با بررسی این سه سنت میتوان تاریخچه شکلگیری روانشناسی دین را پیگیری کرد:
1. سنت انگلیسی- آمریکایی
رویکرد تجربی و حتی آزمایشگاهی به دین و نگاه توصیفی در مطالعات دینی، مهمترین ویژگی این سنت است. گالتون(Galton/1921-1822) دانشمند انگلیسی، بنیانگذار روانشناسیِ تفاوتهای فردی است و نخستین کسی است که از روش آماریِ همبستگی در این زمینه استفاده کرد. استنلی هال(Hall/1924-1844) از بنیانگذاران روانشناسی دین در آمریکا است. وی برای این منظور دانشکده روانشناسی دین در دانشگاه کلارک را تأسیس کرد. جیمز لوبا(Leuba,J.H.) و ادوین استاربوک(Starbuck,E.D.) نیز از شاگردان برجسته هال هستند که بر مطالعه تجربههایی چون ایمانآوری، دعا و حالات عرفانی با کاربرد روشهای پرسشنامه، مصاحبه شخصی، زندگینامههای خودنوشت و دیگر روشهای تجربی که قابل تجزیه و تحلیل، ردهبندی و سنجش آماریاند، تأکید داشتند[7].
2. سنت آلمانی
در حالی که در آمریکا، عمدتاً روانشناسان، روانشناسی دین را پیشرفت دادند، در آلمان، این رشته بیشتر زمینه کار و در قلمرو بحث فیلسوفان و عالمان الهیات بود. برای مثال در آثار شلایر ماخر(Schleiermacher/1768-1834)، دیدگاه روانشناختی در مقایسه با موضع الهیاتی، در درجه دوم اهمیت داشت. ویلهلم وونت(Wundt,W. /1920-1832) ، فروید(Fruied/1856-1939) یونگ(Jung) و اریکسون(Ericson,E.) از دانشمندان این سنت هستند[8].
3. سنت فرانسوی
عمده مساعدت دانشمندان فرانسوی در زمینه روانشناسی دین، آثاری است که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه کردهاند، اگر چه علاقه به بحث درباره ارتباط بیماری روانی با دینداری، در دو سنت دیگر نیز وجود داشته است، اما در فرانسه، برخی از بزرگترین آسیبشناسان قرن نوزدهم، توجه مستمری به این امر نشان دادهاند. ژان مارتین شارکو[9](Charcot,J.M./1893-1825)، تئودور فلورنو(Flournoy,T./1920-1854)، ژرژ برژه(Berguer,G./1945-1873) و ژان پیاژه(Piajet, J./1980-1896) از پیشروان این سنت به شمار میروند.
پس از این دوره با پیدایش مکتب رفتارینگری(دهه 1930 تا 1960) در روانشناسی، عملاً روانشناسی دین در انزوا قرار گرفت و با افول مواجه گردید. زیرا تحقیق در مسائل دینی با روش تنگنظرانه و محدود رفتارینگری به ندرت میسر میشد. اما با از بین رفتن رفتارینگری، دوباره روانشناسی دین مورد توجه جدی روانشناسان و دین پژوهان قرار گرفت و هم اکنون یکی از رشتههای مورد توجه در دانشگاههای روانشناسی دنیا میباشد[10 :
منابع:
1. قربانی، نیما، روانشناسی دین: یک رویآورد علمی چند تباری، قبسات، 1377، شماره 8، ص24. 2. برای بررسی و نقد این تعاریف ببینید: جعفری، محمدتقی، فلسفه دین، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم 1386، صص84 تا 105 . 3. آذربایجانی، مسعود، روان شناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387، ص3. 4. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سیدمهدی، درآمدی بر روانشناسی دین، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385، ص5. 5. قربانی، نیما، پیشین، ص25. 6. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، برگزیده مقالات دائره المعارف دین، ترجمه هیئت مترجمان زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، تهران، طرحنو، 1384، ص177. 7. آذربایجانی، مسعود، پیشین، ص 5. 8. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سیدمهدی، پیشین، ص16. 9. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سیدمهدی، پیشین، ص20. 10. کولینز، جی. آر، وودر، تی. ای، روانشناسی دین و نقش دین در سلامت جسم و روان، ترجمه مجتبی حیدری، معرفت، اسفند1382، شماره 75، ص80. 11. آذربایجانی، مسعود، موسوی اصل، سیدمهدی، پیشین 9. 12. قربانی، نیما، پیشین، ص32. 13. همان، ص34. 14. همان، ص39. 15. کولینز، جی. آر، وودر، تی. ای، ترجمه حیدری، مجتبی، پیشین، ص80. 16. همان. 17. وولف، دیوید.ام، ترجمه دهقانی، محمد، تهران، رشد، 1386، ص303 18. شاکرین، حمیدرضا، دینشناسی، پرسشها و پاسخهای دانشجویی، قم، دفتر نشر معارف، 1387، ص32. 19. وولف، دیوید.ام، ترجمه دهقانی، محمد، پیشین، صص 95-147.