دین و کارکردهای روانی آن
روانشناسی دین در ایران رشته نوپایی است، چه تعریفی از روانشناسی دین میتوان ارائه کرد؟
روانشناسی دین سالهاست که در غرب، یعنی در اروپا و آمریکا، یکی از شاخههای مهم روانشناسی محسوب میشود و همانطور که از عنوان آن پیداست موضوع آن دین است. ابتدای کار، یعنی زمانی که این علم تأسیس شد بسیاری از روانشناسانی که در این حوزه کار میکردند مقصودشان نه توصیف دینورزی انسان و نه توضیح اهمیت دین در زندگی انسان بود؛ بلکه بیشتر به دنبال تبیین دین (علل وجودی آن) و حتی نقد دین بودند. مثلا وقتی کسی مانند فروید از دین حرف میزند بیشتر مقصودش نقد دین و نفی آن است. ولی در دهههای بعد، هم در حوزه روانکاوی و هم در حوزههای دیگر روانشناسی، بیشتر روانشناسان به این موضوع توجه کردند که به هر حال دین سهم مهمیدر زندگی انسان دارد. پس به جای این که به سراغ تبیین یا نقد آموزههای دینی بروند بهتر دیدند به این نکته توجه کنند که دین چه کارکردهای مثبت یا منفی ای در روان فردی و جمعی آدمیان دارد.
البته مداقه بیشتر درباره تأثیر دین در روان و رفتار جمعی انسانها بعدها به حوزه جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی کشیده شد و بخشی از آن هم در حوزه روانشناسی دین مورد بررسی قرار گرفت. امروزه آنچه از روانشناسی دین مراد میشود بیشتر همین جنبه توصیفی دین است و نه جنبه تبیینی آن. یعنی این را از پیش پذیرفتهاند که انسان نیازمند دین است و بخش مهمیاز آنچه امروزه در جوامع مختلف بشری مشاهده میشود حاصل کارکردهای مختلف دین در روان جمعی و فردی انسانهاست. پس باید در درجه اول این کارکردها را توصیف کنیم و در درجه دوم اثر آموزههای دینی را در روان فردی و جمعی انسانها بهبود بخشیم و ارتقا دهیم. در واقع امروزه جهتگیری روانشناسی دین بیشتر به اینسو است که تأثیر دین را در روان انسان و تأثیر دینورزی انسان را در سلوک فردی و اجتماعی او نشان دهد.
کسانی چون دورکیم در حوزه جامعه شناسی، دین را به پدیدهای اجتماعی تقلیل میدهند. آیا در این کتاب به نقد و تبیین این دیدگاهها پرداخته شده است؟
بله، در این خصوص تا حدودی بحث میشود. این دیدگاهها در این کتاب، هم مطرح میشوند، هم صحت و سقم آنها از جنبه تجربی بررسی میشود؛ اما برای بحثهای نظری مفصلتر درباره این دیدگاهها باید به کتاب روانشناسی دین اثر دیوید وولف مراجعه کرد. در کتاب اسپیلکا و همکارانش، با توجه به زیر عنوان آن که روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی است، بیشتر با شواهد تجربی، عملی و آزمایشگاهی درباره کارکردهای دین در روان فردی و جمعی روبهرو میشویم. نظریهها و مباحث تا آنجا مورد استناد قرارگرفتهاند که به لحاظ تجربی قابل نفی یا اثبات باشند یا دستکم با توجه به شواهد عینی و ملموس بتوان تاحدودی آنها را پذیرفت یا نفی کرد. از این روست که مثلا نظریه اسناد در سراسر کتاب مورد توجه قرار گرفته و بحثها و پژوهشهای مفصلی بر اساس آن انجام شده است. چون این نظریه علاوه بر اهمیتی که دارد، از آزمون پذیری بیشتری برخوردار است. ویژگی مهم کتاب همین است که نظریات را به صورت فرضیه در میآورد و برای نفی یا تأیید این فرضیات به پژوهشهای تجربی، میدانی و آزمایشگاهی استناد میکند.
کتاب «روانشناسی دین» بهطور عمده بر ۳ دین مسحیت، یهودیت و اسلام و البته بیشتر بر مسحیت تأکید میورزد. در این صورت مطالب این کتاب برای اهالی ادیان دیگر چه ثمری در بر خواهد داشت؟ به عبارتی وقتی که تأثیر و کارکرد دین در هر فرد، خانواده، جامعه، کشور و… متفاوت است، آیا باز هم میتوان از روشها و نتایجی که در این کتاب میبینیم، در همه جای جهان بهره گرفت؟
دهقانی: امروزه آنچه از روانشناسی دین مراد میشود بیشتر درباره جنبه توصیفی دین است و نه جنبه تبیینی آن. یعنی این را از پیش پذیرفتهاند که انسان نیازمند دین است وبخش مهمیاز آنچه امروزه در جوامع مختلف بشری مشاهده میشود حاصل کارکردهای مختلف دین در روان جمعی و فردی انسانهاست
بخش مهمی از مطالب این کتاب را میتوان تعمیم داد. پژوهشها و آزمایشهای فراوان و مکرر معیارها و قواعدی کلی به دست میدهند که گرچه مانند فرمولهای ریاضی دقیق نیستند، در مجموع صادق و قابل اعتمادند. مثلا این قاعده در همه جا صادق است که دین ورزی باطنی، به تعبیر آلپورت، برای بهسازی فرد سازندهتر است و دین ورزی ظاهری از این لحاظ ضررهای بیشتری دارد. پس در اینجا هم میشود مانند علوم طبیعی به احکام نسبتا ثابتی دست یافت که در مورد فردفرد انسانها و تکتک جوامع انسانی صادق است. درست است که این مباحث بیشتر در سنت مسیحی، یهودی و اسلامیریشه دارند و در مناطقی چون کشورهای آمریکای شمالی، قسمتهایی از اروپا، بخشهایی از آفریقا و آمریکای لاتین مطرح شده و مورد تحقیق قرار گرفتهاند، اما مسائلی که این تحقیقات به آنها پرداختهاند از مسائل عام بشرند و در بسیاری از موارد نتایجی که به دست آمده کموبیش یکسان بودهاند. مثلا در ازدواجهای میان فرهنگی یا میان مذهبی که پدر اهل یک دین و مادر اهل دین یا مذهب دیگری است، ممکن است مشکلاتی برای فرزندان به وجود آید و آنها را دچار تنگناهای فرهنگی و روانی کند. در این نوع ازدواجها که بین پدر و مادر تفاوت یا حتی اختلاف مذهب وجود دارد به لحاظ روانی و دینی چه تأثیراتی بر فرزندان مترتب است؟ یا چه مشکلاتی ممکن است برای خود زوجین پیش بیاید؟ نگرش مذهبی در قبال مسأله مرگ چه تأثیراتی بر ذهن و روان آدمیدارد؟ برخی متفکران و فلاسفه، مرگ را یکی از خاستگاههای دین ورزی انسان میدانند؛ پس مهم است که بدانیم تلقی افراد از مرگ چه تأثیری در جهتگیری مذهبی آنها دارد و برعکس، جهتگیری مذهبی هر فرد چقدر در تلقی او از مرگ مؤثر است و همه اینها چه تأثیری در سلامت روان فرد و جامعه دارند؟ وقتی کسی یکی از عزیزانش را از دست میدهد، در برابر این فاجعه، که از آن اصطلاحا به داغدیدگی تعبیر میشود، چه واکنشی نشان میدهد؟ در اینجا دین چه کارکرد و تأثیری دارد؟ تا چه حد به انسان کمک میکند و به او آرامش میدهد؟ یا بعکس نگرش دینی انسان چقدر موجب مرگاندیشی و در نتیجه فشار روانی و اضطراب درون او میشود؟ یا چقدر ترس از مرگ را در انسان ایجاد یا تشدید میکند؟ چقدر این ترس را تخفیف میدهد؟ مواردی مانند اینها را که از مسائل عام بشرند میتوان با استفاده از روشهایی که این کتاب در اختیار میگذارد بررسی کرد و از نتایج آن برای بهسازی حال فرد و جامعه بهره گرفت.
تأثیر این نوع پژوهشها در روان فردی انسانها چیست؟
برای تقریب مطلب به ذهن خوانندگان مثالی میزنم، اگر من معتقد باشم که با روی آوردن به اعمال عبادی، از هر جهت انسان بهتری میشوم و به اصطلاح از موهبت بهباشی، یعنی داشتن احساس بهتری از بودن خود، برخوردار میشوم و حال بهتری پیدا میکنم، چگونه میتوانم این اعتقاد، احساس و تجربه شخصی خود را به دیگران هم تعمیم دهم و نتیجه بگیرم که اهتمام به اعمال مذهبی در عموم انسانها همان تأثیری را دارد که من در وجود خود تجربه میکنم؟ در اینجاست که روانشناسی دین و روشهای آن به کمک ما میآیند. ابتدا باید با استفاده از یک سلسله معیارهای دقیق و آزموده که برای سنجش دین ورزی افراد به کار میروند، انسانهایی را که اعتقادی نظیر اعتقاد من دارند و در مقام عمل هم به اعمال دینی اهتمام میورزند بیابم.
در مرحله بعد باید بر اساس روشهایی که باز روانشناسی دین در اختیارم میگذارد میزان رضایت و شادی و امیدواری آنها را بسنجم. نگرش مثبت یا منفی آنها را در قبال کار، خانواده و جامعه شان بررسی کنم و سرانجام نسبت همه اینها و میزان اهتمام به اعمال عبادی را بسنجم و نتیجه بگیرم که میان این دو رابطهای برقرار است یا نه. البته هر یک از این اصطلاحات (شادی، امیدواری، رضایت، و اعمال عبادی یا مذهبی) حتما باید تعریف مشخص و دقیقی داشته باشند و بر اساس آن تعریف اندازهگیری شوند. در نهایت با جمعآوری نتایج پژوهشهای مختلفی که به این شیوه در فرهنگها و جوامع مختلف صورت میگیرد، میتوان دید که آیا پرداختن به اعمال عبادی در داشتن زندگی بهتر و بهرهمندی از احساس خوشایند زیستن در این عالم مؤثر است؟ یا این که نه، این تنها حاصل احساس و تصور شخصی من است که التزام به اعمال دینی چنین کارکردی دارد.
با نگاهی به تاریخ اندیشه غرب میبینیم که روانشناسی دین با دورههای اوج و افول متعددی مواجه شده است. برای مثال در اوایل قرن ۲۰ به دست متفکرانی چون ویلیام جیمز و استنلی هال اوج میگیرد و در اواسط قرن که روانشناسی بیشتر تحت سیطره رفتارگرایی است با بیتوجهی علمی مواجه میشود. در عصر کنونی توجه روانشناسان به دین به چه صورت است؟
در جهان غرب در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ که جریان پوزیتیویسم علمیحاکم بود، روانشناسان از دین و سلوک اهل دین بیشتر تلقی آسیبشناسانه و بیمارگونه داشتند. این تلقی را ۲ جنگ ویرانگر جهانی تشدید کرد. ذهن غربی با این سوال جدی مواجه شد که چگونه ممکن است خدایی مهربان و مطلقا قادر و نیکخواه بشر، از آن دست که در آموزههای مسیحی دیده میشود، در کار باشد و اجازه دهد که این همه ویرانگری، ستم و مصیبت در جهان پدید آید؟ در واقع مسأله شر که همواره گریبانگیر بسیاری از ادیان جهان بوده است، این بار با شدت و حدت بیشتر و به نحو ملموستری مطرح شد. در عصر کنونی، مخصوصا در دو سه دهه اخیر، از سویی پیدایش انقلاباتی که مبنا و انگیزه آنها دینخواهی بوده است و از سوی دیگر جنگهایی که اساس آنها داعیههای مذهبی است و موارد دیگری از این دست باعث شدهاند که روانشناسی دین مجددا با اقبال مواجه شود.
عامل مهم دیگر، سرمایهگذاریهایی است که در این راه صورت میگیرد. از آنجا که علوم انسانی در کوتاهمدت سرمایهبَرند نه سرمایهزا، بناچار برای تأمین هزینههای پژوهشی متکی به سنت وقف یا خیریه یا کمکهای دولتیهستند. منابعی که از علوم انسانی پشتیبانی مالی میکنند طبعا پژوهشها را به جهتهایی سوق میدهند که با منافع آنها همسو باشند. در جهان غرب اینک بنیادهای بزرگی وجود دارند که به سبب علقههای مذهبی خود منابع مالی عظیمی در اختیار پژوهشگرانی قرار میدهند که موضوع کار آنها دین است. بخش مهمیاز این منابع مالی صرف روانشناسی دین میشود و طبیعی است که به آن جهتهای خاصی هم میدهد.
آیا منابع مالی یا گرایشهای مذهبی جوامعی که این تحقیقات در آنها صورت میگیر ند، باعث نمیشوند که حاصل این تحقیقات سوگیرانه و دور از بیطرفی علمی و درنتیجه غیر قابل اعتماد باشند؟
ایراد شما صرفا به جهتگیری کلی این پژوهشها وارد است. منابع مالی یا اقبال جامعه به دین ممکن است جهت و موضوع پژوهشها را تعیین کنند، اما در روش و شیوه استنتاج آنها که مبتنی بر اصول تفکر انتقادی است، تأثیری ندارند؛ پس چنان نیست که نتایج این پژوهشها همواره و یکسره به نفع آن دین باشد؛ یعنی بیطرفی علمیبه هر حال در روشها و استنتاجها رعایت میشود.
مصاحبه کننده: بتول خالدی / جامجم
بازنشر: روزنامه جام جم